امروز رهایی یافتم

موقتا و نه برای همیشه

کاش این روز ها تمام می شد

کاش می شد روزهای در ذهنم اغاز می شد

ارزو،

کلمه عجیبی ست

حس حسرت را برای خیلی ها تداعی می کند

فقط،فقط

امیداورم که وقتی من بعدا این کلمه را شنیدم حسرت وجودم را فرا نگیرد

امیدوارم

در اینده معلوم می شود

حس خوبی ندارم

ولی می خواهم به خود القا کنم که موفق می شوم

دلایل خوبی دارم

این و ان را نمونه می اورم

محسن دوستم را

ا.ن را

و حتی ژ............را

اصلا چه دلیلی وجود دارد که موفق نشوم

وجود ندارد چنین دلیلی

و بر این اساس به ارزویم میرسم

سال اینده در انجا هستم بدون شک

او توانسته چرا من نتوانم

این کار را می کنم وتو می بینی

و به سویت وبه خاطر تو پیش می ایم

می ایم و تو هم میبینی

سال بعدا من عضوی از د......انجا هستم

 




تاریخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط .

می روم در حرکتم

ضجر می کشم از این مشاجره های تکراری

گویا که تمامی  ندارد

این چنین می نماید

واقعا دارم در این جا نابود میشوم

چه قدر بیهوده چیزهایی که انجام می دهیم

چه قدر رسوم چرت و پرت

به تاریخ و تمدن دوهزار و پانصد ساله ی خود افتخار می کنیم

به ان می نازیم

ایا واقعا به ا ین گونه بودنده اند رسوم ما

شک دارم که قبلا چنین رسومی داشتیم

در واقع نداشتیم

و یا شاید که ..........

رسومی که دست ما را بسته اند

با زنجیر اهنین ناگسستنی

هیچ کسی جرئت تخطی از این رسم ها را ندارد

اگر تخطی کند

باید حرفهای مردم را تحمل کند و

او را از جامعه طردش میکنند

اقعا این رسوم ها ادمی را گاهی چنان شکنجه می دهند

که تحمل ان از تحمل زخم شمشیر سخت تر که نه،

بلکه بسیار سخت تر است

با هم تلاش کنیم تا............

_____________________________________

زگریه مردم چشم نشته درخون است

ببین که در طلب حال مردمان چون است




تاریخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط .

صدای شب سکوت است

و من در این سکوت ساکتانه می نالم

می نالم از درد و رنج هایی که بر من عرضه شده است

از خیانت هایی که در حق من شده است

از استعمار و استعمار واستعمار  وباز هم از استعمار می نالم

از تجاوزهایی که بر من گردید نه از نوع رایج

از دزدی هایی که نمی توانم بر زبان اورم

در هر جایی و لحظه ای کسانی این چنینی خواهند بود

و من قادر به بیان بیشتر در باره ی انان نخواهم بود

به قول دکتر که گفت **حرف هایی است بر نگفتن**

من هم این ها را نمی گویم

تا..........

برخی فکر ها گاهی ادم را مثل خوره می خورند

اگر اراده نکنی و به ان سخنان پایان ندهی لحظه به لحظه دیوانه تر می شوی تا مجنون شوی

من به این افکار پایان داده ام

نمیدانم درست است یا نه

اما اگر پیش روی در این افکار،

با اعتقادادت جور در نمی اید

اصولا هر چه قدر که کمتر فکر کنی و کمتر بدانی راحت تری  و شکنجه نمی شوی وحتی شادتری و ...

تقلید خوب نیست اما اگر بداعت داشته باشد چندان مشکل نمی نماید

گویا که این گونه به نظر می رسد من مقلدی فاقد ابتکارم

اما این ها افکار من است

افکارم را نم توانم سامان دهم

هر لحظه ای از گوشه ای ، عجیب فکری به ذهنم می رسد و نمی گذارد که راحت باشم

اما......

سهراب را دوست دارم دکتر را هم همچنین

اصولا چون اینان مبهمند و ادمی نیز ابهام را دوست دارد بیشتر متوجه اینان میشوی

گویا که من هم مثل این دو سردرگمم فقط از لحاظ سردرگمی شبیه اینانم و دیگر شباهت چندانی میانم نیست

راستی سهراب چه قدر مبهم است واقعا برایم سوال است که او........

حرف هایش جذاب اما نه چندان قابل فهم البته می توان به حالت های زیادی تفسیر کرد

دیگر باید تمام کنم

بیش از این از من شاکی میشوند

باید به کارم بچسبم در این خانه

دیواری و کمدی به حالت چوبی و دیگر بی نظمی های اطرافم به ذوق می زند

باید فردا .......

کارم را انجام دهم پس باید الان بروم و.......




تاریخ: چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط .

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 26
بازدید کل : 4596
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1